دروغهایی که به خود میگوییم
این کتاب که در ظاهر درباره رواندرمانی است، در واقع درباره معنای
آدم بودن است. همه ما به خودمان دروغ میگوییم تا از درد در زندگیمان اجتناب کنیم.
از این رو، همه به عنوان آدمهایی ناقص و ناکامل با هم برابریم؛ پس میتوانیم با
شأن برابر با هم گفتگو کنیم و موظف به بیان حقایق به خود و دیگران هستیم. با این
کار، یعنی دیدن دروغهایی که به خود میگوییم و مواجهه با حقایقی که از آنها
اجتناب میکنیم، راهی را برای زیستن در حقیقت و با یکدیگر مییابیم. شنیدن حقیقت
از دیگری به معنای تسلیم او شدن نیست، بلکه به این معناست که به چیزی بزرگتر تسلیم
شدهایم: حقیقت.

تکه هایی از یک کل منسجم
کتاب تکه هایی از یک کل منسجم اثری جذاب از پونه مقیمی است که توسط نشر
بینش نو روانه بازار شده است. این کتاب به قدری نظر مخاطبین را به خود جلب کرده
است که در کمتر از یک ماه به چاپ پنجم رسید. مضمون اصلی این کتاب مسائل روانشناختی
و روابط بین افراد است. اینکه چطور می توانیم معنای جدیدی را در خودمان جست و جو
کنیم و اینکه گاهی اوقات نیاز داریم که با درونمان تنها شویم تا بتوانیم نگاهی
بهتر به رابطه خودمان با درونمان داشته باشیم. در بخشی از این کتاب می خوانیم :
شاید زندگی پیدا کردن بخشهایی از خودمان در تکهتکههایی از یک کُلِ
منسجم است.
پیدا کردنی که بهاندازهی یک عمر طول میکشد.
و تکههایی که همهجا حضور دارند و فقط کافی است ما در
مسیرشان قرار بگیریم، آن وقت اگر هشیار باشیم، شاید بخشهایی از خودمان را ببینیم. بخشهایی از خودمان را در رابطهها و در
آدمهایی که تجربه میکنیم، در موقعیتهایی که قرار میگیریم، در فیلمهایی که میبینیم،
در تاریخی که مرور میکنیم و حتی در کوچهای که هیچ عابری ندارد و باد درختهایش
را بدون حضورِ تماشاچیان نوازش میکند. شاید زندگی همین است. ما زندگی
را نه بهصورت یک کل که بهصورت جزئیاتی روزمره میبینیم. درواقع ما در «لحظه»ای
از یک زمانِ اکنون همیشگی هستیم و شاید آن لحظه تمام همان چیزی است که «هدف» نام دارد؛ هدفی به نام زندگی
کردن. برخورد کردن با تکهای از زندگی و سپس پیدا کردن تکهای ناهشیار از
درونِ خودمان. شاید زندگی تلاشی برای منسجمشدن و پیدا کردن بخشهای بیشتری
از خودمان است ودر این تلاش مدام با اتفاقات زندگی مواجه میشویم. این کتاب
تکههایی از یک کل منسجم است. کلی که هنوز تکمیلنشده اما در مسیر پیدا شدن و
بیرون آمدن از ابهام است. شاید این کتاب بتواند بخشهایی از درونِ شما را بیدار
کند و به پیدا شدن بخشهای گمشدهتان کمک کند.
همچنین در بخشی دیگر از کتاب می خوانیم:
صمیمیت یعنی درک کردن و حس کردن یک فرد با تمام وجود و بدون هیچ قضاوت و
مقایسهای؛ یعنی حضور داشتن در سکوت. این یعنی رشتهای باریک و نازک از صمیمیت که
در لحظهای کوتاه ایجاد میشود. آنچه رابطه را سالم نگاه میدارد، تکرار همین
صمیمیتهای کوتاهِ مملو از حضور و مشاهده است. در واقع همین صمیمیتهای کوتاه و
ساده، رابطه را عمیق و معنادار میکند و میتواند مرهمی بر تنهایی درونی ما باشد.

انسان
در جستوجوی معنی
کتاب انسان در جستوجوی معنی
در دو بخش نوشته شده است، بخش اول شامل خاطرات فرانکل از اردوگاه
کار اجباری آشویتس است و بخش دوم آن مکتب تخصصی دکتر فرانکل یعنی
لوگوتراپی یا معنادرمانی را توضیح میدهد. دکتر فرانکل در
بخش دوم میگوید:«من تردید دارم که پزشکی بتواند پاسخی به این پرسش بدهد که معنای
زندگی هر فردی چیست؟ زیرا معنای زندگی از فرد به فرد، روز به روز، ساعت به ساعت در
تغییر است. از این رو، آنچه مهم است معنای زندگی به طور اعم نیست، بلکه هر فرد میباید
معنی و هدف زندگی خود را در لحظات مختلف دریابد. هیچ معنای
انتزاعی که انسان عمری را صرف یافتنش نماید وجود ندارد، بلکه هر یک از ما دارای
وظیفه و رسالتی ویژه در زندگی است که میبایست به آن تحقق بخشد.»
دکتر ویکتور فرانکل دو نکتهی خیلی مهم را در کتاب
انسان در جستوجوی معنی بیان میکند. ابتدا اینکه انسان باید تلاش کند
تا در هر کار سختی که مقابلش قرار میگیرد، معنایی بیاید. آن معنا میتواند هر
چیزی باشد، عشق به یک معشوق، عشق به کار کردن، عشق به خدمت و یا هرچیز دیگری که به
شما امید میدهد. این معنی برای دکتر فرانکل، فکر نوشتن کتاب «انسان
در جستوجوی معنای غایی» و سخنرانی کردن در دانشگاه بود. فرانکل
میگوید:« هر انسانی باید یک دلیل برای زنده ماندن داشته باشد.»
دومین موضوعی که فرانکل در کتاب انسان در جستو
جوی معنی بیان میکند، داشتن قدرت انتخاب است. دکتر فرانکل
میگوید:«میان اتفاق و واکنش یک فضای خالی وجود دارد، در آن فضا قدرت ما برای
انتخاب واکنش صحیح نهفته است. مهم نیست چه اتفاقی میافتد یا در چه موقعیتی قرار
دارید، شما همیشه میتوانید انتخاب کنید.» او توضیح میدهد که در اولین روزی که
وارد اردوگاه آشویتس شد به خود قول داد یا به زبان دیگر انتخاب
کرد که هرگز به سیمهای خاردار اردوگاه دست نزند. این سیمها دارای جریان برق
بودند و آسانترین راه برای مراحل خودکشی زندانیان محسوب میشدند.
ویکتور فرانکل میگوید:«هرچیزی ممکن است از انسان گرفته شود، به
جز آزادی. شما همیشه میتوانید راه خود را انتخاب کنید. حتی
زمانی که احساس میکنید دیگر نمیتوانید چیزی را تغییر بدهید، میتوانید خودتان را
تغییر دهید.»
